ساخت پاوپوینت با هوش مصنوعی
کم تر از 5 دقیقه با هوش مصنوعی کافه پاورپوینت ، پاورپوینت بسازید
برای شروع ساخت پاورپوینت کلیک کنید
شما در این مسیر هستید :خانه / محصولات / Powerpoint / دانلود پاورپوینت تجزیه و بررسی مفاهيم انقلاب (کد17345)
سفارش انجام پاورپوینت - بهترین کیفیت - کم ترین هزینه - تحویل در چند ساعت 09164470871 ای دی e2proir
شناسه محصول و کد فایل : 17345
نوع فایل : Powerpoint پاورپوینت
قابل ویرایش تمامی اسلاید ها دارای اسلاید مستر برای ویرایش سریع و راحت تر
امکان باز کردن فایل در موبایل - لپ تاپ - کامپیوتر و ...
با یک خرید میتوانید بین 342000 پاورپینت ، 25 پاورپوینت را به مدت 7 روز دانلود کنید
هزینه فایل : 105000 : 54000 تومان
فایل های مشابه شاید از این ها هم خوشتان بیاید !!!!
مفاهيم (تئوریهای) انقلاب
1- نظریه های انقلاب تالیف دکتر عباس منوچهری
ناشر : انتشارات سمت 1380
2-حديث انقلاب --- شامل9 مقاله از دكتر ابوالفضل دلاورى، دكتر عليرضا ازغندى، دكتر صادق زيباكلام، دکتر حميرا مشيرزاده، محمد حسن رجبى، دكتر محمدباقر حشمتزاده، دكتر حاتم قادرى و دكتر مصطفى ملكوتيان
3-رهيافتهاى نظرى برانقلاب اسلامى--- مجموعهمقالات گردآورى توسط آقاى عبدالوهاب فراتى
3-مقدمه ای بر انقلاب اسلامی--- تالیف :دکتر صادق زیبا کلام
4-تئوریهای انقلاب الوین استانفورد کوهن ترجمه :علیرضا طیب - نوبت چاپ 16
5-سیری در نظریه های انقلاب تالیف دکتر مصطفی ملکوتیان
چاپ سوم
پیرامون انقلاب اسلامی --- شهید مرتضی مطهری
مجموعه آثار دکتر شریعتی
مفهوم وهدف علم
واژه علم در ترجمه science (علم تجربی)
غالبا معادل تئوری Theory (نظریه یا فرضیه) درنظر گرفته میشود.
در برخی متون رسیدن به تئوری (نظریه یا فرضیه) به عنوان هدف علم محسوب می شود.
تئوري Theory
عبارتست از مجموعه اي از مفاهيم و تعاريف و قضايا که به وسيله روشن ساختن روابط بين متغيرها و با هدف تبيين و پيش بيني پديده ها ، در صدد است تا ديدگاهي سيستماتيک (نظامدار) از پديده ها ارائه دهد
علم يا تئوري موجد سه نوع توانايي است
توانايي تبيين و توضيح
Explanatory Power
توانايي پيش بيني
Prediction Power
توانايي كنترل
Control Power
پارادایم چیست؟What is Paradigm
پارادايم (paradigm) از جديدترين مفاهيمى است كه وارد حوزه علوم و جامعه شناسى شده است. اين مفهوم با نام فيلسوف و مورّخ علم، توماس كُن (T.kuhn)، مقارن است و اولين بار توسط وى در كتاب معروف او، ساختار انقلابهاى علمى
(The structure of scientific Revolutions)،
به كار گرفته شده است.
این کتاب توسط مرحوم احمد آرام به فارسی ترجمه شده است
پارادایم چیست؟What is Paradigm
در زبان فارسى، براى مفهوم پارادايم معادل هاى متعددى برگزيده اند; مانند نمونه، الگوى نظرى، سرمشق، نمونه و امثال آن كه اين امر حاكى از نوعى ابهام و پيچيدگى در اين مفهوم است. كُنkuhn مى گويد: «يك سرمشق (= پارادايم) چيزى است كه اعضاى يك جامعه علمى در آن با يكديگر اشتراك دارند و بعكس، يك جامعه علمى از كسانى تشكيل يافته است كه در يك سرمشق (= پارادايم) با يكديگر شريك اند.
منبع:سـرمشق و جـامعه شناسى [ محمدرضا برات نژاد ]
پارادایم چیست؟What is Paradigm
نمونه هاى عالى يا سرمشق ها (= پارادايم ها) همان نمونه هاى معيار كارهاى علمى سابق اند كه گروه معيّنى از دانشمندان در زمان معيّنى، آنها را پذيرفته اند. اينها همان نمونه هاى فراوانى هستند كه كتاب هاى درسى آكنده از آنهاست و دانشجويان با آموختن آنها، هم مفاهيم نظرى، هم روش هاى تجربى و هم هنجارهاى رشته علمى خود را همزمان كسب مى كنند. اين سرمشق ها راهنماى پژوهش هاى گروهى نيز هست; چرا كه تلويحاً مى گويد چه نوع سؤال هايى وارد و قابل طرح است، چه تكنيكى مفيد است، چه نوع راه حل هايى پذيرفتنى است.»
منبع:سـرمشق و جـامعه شناسى [ محمدرضا برات نژاد ]
پارادایم چیست؟What is Paradigm
جامعه شناس معاصر امريكا، جرج ريتزر، كه جامعه شناسى را در قالب سرمشق مورد بحث قرار داده است درباره سرمشق، چنين مى گويد: «سرمشق (= پارادايم) يك تصور اساسى درباره قلمرو موضوعى علوم است. الگوى نظرى به تعريف چيزى مى پردازد كه چه چيز بايد مطالعه شود، چه سؤالاتى بايد پرسيده شود، چگونه سؤال شود و چه قوانينى را بايد در تفسير جواب ها به كار برد. الگوى نظرى وسيع ترين واحد توافق و اجماع در يك علم است و موجب تفاوت يك اجتماع علمى از ديگرى است. الگوى نظرى مقوله بندى مى كند، به تعريف و تفسير نمونه ها مى پردازد، نظريه، شيوه ها و ابزار آنها را نيز شامل مى شود.
منبع:سـرمشق و جـامعه شناسى [ محمدرضا برات نژاد ]
پارادایم چیست؟What is Paradigm
پارادايم تعيين مى كند كه چه چيزى مسلّم، مفروض، امر واقع و مسأله است; چه سؤالاتى قابل طرح اند; چه تكنيكى مفيد است; چه راه حل هايى پذيرفتنى است; چه نوع از تبيين، جستجو كردنى است; چه تبيينى كامل است; چه مفاهيمى جهان نماست; در كار علمى، چه انتظارى معقول است; در كار علمى، چه زبانى به كاربستنى است. پس پارادايم ها فضاى فراگير دانشمندان، سؤالات، مفاهيم، روش ها و زبان مشترك و معيار قضاوت و زيربناى نظريه ها و عام تر از مباحثات رايج بين دانشمندان يك رشته مى باشد.»
منبع:سـرمشق و جـامعه شناسى [ محمدرضا برات نژاد ]
مثال هايى از چند سرمشق
1ـ سرمشق فيزيك ارسطو و گاليله: «در فيزيك ارسطويى، اصل در هر چيز قرارگرفتن در مقرّ خود بود و به تعبير ديگر، اصل [بر] سكون بود و حركت علت مى خواست. لذا، سؤالات قابل طرح، با توجه به اين پارادايم شناخته مى شد، ولى در نظر گاليله، حركت اصل بود و سكون امر[ى] عارضى، تبعى و محتاج به علت.»
منبع:سـرمشق و جـامعه شناسى [ محمدرضا برات نژاد ]
پارادایم چیست؟What is Paradigm
باتومور بر اين باور است كه جامعه شناسى هنوز انقلاب علمى را تجربه نكرده است; «به بيان كُن، در جامعه شناسى، هنوز انقلابات علمى واقعى صورت نگرفته است; زيرا در هيچ مرحله اى از آن، الگوى (= پارادايم) كاملاً پذيرفته شده اى، كه بعداً واژگون شده باشد، وجود نداشته است.»
منبع:سـرمشق و جـامعه شناسى [ محمدرضا برات نژاد ]
ایا تئوری قابل قبول یا پارادایم پذیرفته شده ای در مورد پدیده انقلاب وجود دارد؟
فقدان الگو (= پارادايم) كاملاً پذيرفته شده در جامعه شناسی به طریق اولی در مورد پدیده انقلاب صادق است .از این رو پدیده انقلاب در گستره علوم انسانی مورد بحث این درس می باشد.
((به عبارت دیگر هیچ پارادایم مقبول یا تئوری جامعی در باره پدیده انقلاب که :
مفهوم ،علت وچرایی وقوع و پیش بینی وقوع این پدیده اجتماعی را بنماید وجود ندارد.لذا همه نظریه پردازان در مورد پدیده انقلاب صرفا به بخشی از این پدیده توجه کرده اند .از همین روی نظریه های مطرح شده در این مجموعه از اندیشمندان در حوزه های گوناگون علوم انسانی ارائه شده است تا این مفهوم بیشتر گشوده شود . هدف صرفا بیان نظریات می باشد و نه داوری در باره قوتها و ضعف های هر نظریه که کاری طولانی است)).
تعاریف انقلاب
تعريف انقلاب
مفهوم انقلاب مانند بسيارى از پديدههاى اجتماعى ديگر داراى تعريف واحد و متفق ميانهمه نيست. شايد به تعداد انديشمندانى كه درباره آن به بحث پرداختهاند، از انقلاب تعريف ارائهشده است. تعاريفى كه از انقلاب ارائه شده است را مىتوان در سه دسته جاى داد: گروهى ازتعاريف، انقلاب را بر اساس نيات انقلابيون تعريف كردهاند. گروه دوم، انقلاب را بر اساس نتايجو پيامدهاى آن شناسايى كردهاند و از نظر گروه سوم، انقلاب به عنوان يك فرايند، مورد بررسىو تعريف قرار گرفته است. [1]
[1] حميرا مشيرزاده، «نگرشى اجمالى به نظريههاى انقلاب در علوم اجتماعى، انقلاب اسلامى و ريشههاى آن»،مجموعه مقالات (1)، معاونت امور اساتيد، قم، ص 15
مفهوم انقلاب از دیدگاه استاد مطهری
انقلاب از مقوله عصیان، انکار، اعتراض، طغیان، تغییر و دگرگونی است. استاد مطهری در تعریف این واژه میگوید: انقلاب چندان احتیاج به تعریف ندارد، میفرماید:
«انقلاب عبارت است از طغيان و عصيانی که مردمی عليه نظام حاکم موجود براي ايجاد وضع و نظمي مطلوب انجام میدهند.»
پیرامون انقلاب اسلامی --- شهید مرتضی مطهری
ریشههای انقلاب
استاد مطهری علاوه بر اینکه مبدأ و مسیری الهی برای حرکت انسان و جامعه قائل است، و همین اعتقاد به توحید و به تبع اعتقاد به معاد را عامل اصلی انقلاب اعتقادی میداند، به نظر میرسد وی با توجه به تعریف انقلاب علاوه بر به اسلام، ریشههای «انقلاب» را سه چیز میداند:
1. نارضایتی و خشم از وضع موجود
2. عصیان، تهاجم و تعرض
3. در نظر داشتن یک آرمان و وضع مطلوب، به جای وضع موجود
مطهری شناخت یک انقلاب را هم معطوف به شناخت همین موارد میداند. حال این سؤال مطرح است که این عصیان، طغیان و شورش باید تا چه اندازه باشد که ما بتوانیم آن را انقلاب بنامیم؟ برای اینکه پاسخ این پرسش روشن شود لازم است به تفاوت انقلاب، با مفهوم اصلاح و همچنین مفهوم کودتا اشاره شود.
پیرامون انقلاب اسلامی --- شهید مرتضی مطهری
انقلاب، اصلاح و کودتا
تغییراتی که در جامعه صورت میگیرد، چند صورت است؛ شهید مطهری درباره مفهوم اصلاح بر این باور است که اگر تغییر و دگرگونی که در اجتماع صورت میگیرد جزئی باشد و ساخت اصلی نظام سیاسی حاکم را متحول نکند، اصلاح نامیده میشود، و لذا مصلح هم فردی است که ساخت جامعه را دگرگون نمیکند، اما به وضع جامعه بهبود میبخشد.
اما کودتا؛ انقلاب ماهيت مردمی دارد، ولی كودتا چنين نيست. در کودتا، يك اقليت مسلح و مجهز به نيرو، در مقابل اقليت ديگری كه حاكم بر اكثريت جامعه است، قيام ميكنند و وضع موجود را متحول میکنند و خود، جای گروه قبلی قرار ميگيرند، آنچه اهميت دارد اين است كه در كودتا اكثريت مردم از حساب خارج هستند و در فعل و انفعالات نقشی ندارند.
پیرامون انقلاب اسلامی --- شهید مرتضی مطهری
فلسفه وانقلاب
فلسفه وانقلاب
فلسفه در پي پاسخ گفتن به چيستي امور است.
موارد بسياري نيز بوده كه فلسفه در مواجهه انسان با دغدغه هاي حاصل از رابطه با پيرامون خود به ارائه پاسخ پرداخته يا تلاش در فهم امور داشته است. انقلاب از جمله اموري است كه چنين ارتباطي با فلسفه و فلسفه ورزيدن داشته است.
در ميان فلاسفه اي كه ارتباط وثيق تري مابين فلسفه خود با مقوله انقلاب برقرار كرده اند مي توان از هگل، ماركس و سارتر نام برد.
فلسفه وانقلاب
آراى فلسفى مطرح شده، جريان انقلاب كبيرفرانسه را تسريع بخشيد و پشتوانه اى نظرى و بس غنى را در كوله بار خود جاى داد. فلاسفه سده هجدهم با هوشمندى بسيار اصول نظمى نوين را ترسيم و ارائه كردند. جنبش هاى فلسفى سده هجدهم كه بر پايه ضديت با كمال مطلوب و رياضت كشانه و اقتدارطلبانه كليسا و حكومت در سده هفدهم استوار بود، بر ذهنيت فرانسويان تاثيرى ژرف گذارد. اين جنبش ابتدا به بيدارى اذهان كمر بست و سپس شيوه تفكر انتقادى را گسترش داد و نظرات نوينى را فراهم آورد. جنبش روشنگرى در تمامى زمينه هاى فعاليت بشرى از علم گرفته تا ايمان يا در حيطه اخلاق تا سازمان سياسى و اجتماعى، اصل «خرد» را جانشين اقتدار و سنت كرد. پس از سال ۱۷۴۸ بزرگترين آثار قرن به سرعت و پى در پى انتشار يافتند. روح القوانين منتسكيو در،۱۷۴۸ اميل و قرارداد اجتماعى در ،۱۷۶۲ گفتارهايى درباره منشاء عدم مساوات انسان ها در ،۱۷۵۵ از روسو مقاله اى درباره آداب و رسوم و روح ملل ولتر در سال ۱۷۵۶ و از همه مهم تر سال ۱۷۵۱ دانلود پاورپوینت تجزیه و بررسی مفاهيم انقلاب
مفاهيم (تئوریهای) انقلاب
هگل در تفسير خويش از تاريخ بشر بر اين نكته تأكيد مي كند كه با انقلاب فرانسه، انسان به مرحله اي از حيات خويش وارد مي شود كه بر عقل و رأي خويش متكي باشد و جسارت مي يابد كه واقعيت موجود را منوط به ملاكهاي عقل كند. به نظر هگل، اصل و بنياد انقلاب فرانسه به تثبيت اين اصل منتهي مي شود كه
تفكر بايد بر واقعيت فرمان براند.
فلسفه وانقلاب -هگل
از نظر هگل،
انسان وقتي آزاد است كه در جهان احساس آرامش كند. يعني آنچه جامعه از او طلب مي كند چيزي باشد كه او خود بر اساس وجدان اخلاقي ميل به انجام آن دارد. انسان تنها از طريق عمل (ايجاد كردن، خلق كردن، ساختن) و تأمل در باب آنچه انجام داده است و سپس با دست زدن به كار نو خود را نيز متحول ساخته است.
فلسفه وانقلاب -هگل
انسان ابتدا ميل به سوي فرد گرايي در اشكال مختلف آن دارد؛ اما با اصالت يافتن عقل، انسان در آستانه جهانی قرار مي گيرد كه در آن روح خودش را مي يابد و از خودبيگانگي آن به پايان مي رسد و روح انسان قائل به اين مي شود كه جهان بايستي با نيازهاي وي وفق داده شود. چنين نگرشي به كوشش انسان براي تغيير شكل جامعه در جهت رسيدن به مقاصدش ختم مي شود كه همان انقلاب است؛ اما گام ديگري تا تحقق آزادي باقي است.
به تعبير هگل، آزادي تنها زماني مي تواند وجود داشته باشد كه ميان اراده كلي و اراده هاي جزئي كه بايد از آن پيروي كند هماهنگي وجود داشته باشد. از طريق انقلاب، اراده كلي دروني مي شود و به صورت اراده اخلاقي در مي آيد.
فلسفه وانقلاب-مارکس
كارل ماركس را نمي توان به هيچ شكلي يك فيلسوف سياسي دانست. وي اساساً نمي توانست در چهارچوب فكري و روشي خود قائل به اصالت هيچ نوعي از هنجار باشد. هنجارها ملاكهاي عام هستند، اما از نظر ماركس هر هنجاري در هر زماني تابعي است از وضعيت اجتماعي موجود. در دوران فئوداليته هنجارهايي حاكمند كه پس از حاكميت اجتماعي - اقتصادي بورژوازي فاقد ارزش و اصالت مي شوند.
تنها چيزي كه از نظر ماركس اصالت دارد تغيير در فرايند تاريخ است. منظور از اصالت، ذات قائم به خود است و تنها تضاد است كه قائم به خود و موجب ديگر پديده ها از جمله تغيير در تاريخ است
فلسفه وانقلاب-مارکس
از نظر ماركس، انسان براي رفع نيازهاي طبيعي خود از ابراز توليد، يعني ابزاري كه بتوانند در توليد مايحتاج انسان به كار روند، استفاده مي كند؛ اما نكته مهم اين است كه بتدريج رابطه انسان با طبيعت و نيز رابطه انسانها با يكديگر از ابزار توليد متأثر مي شود. در هر دوره اي ابزار توليد متفاوتي مورد استفاده انسان قرار مي گيرد، اما آنگاه كه جوامع انساني بتوانند مازاد بر مايحتاج خود توليد كنند موضوع توزيع اين مازاد در جامعه مطرح مي شود. اين مسأله منشأ شكل گيري طبقات اجتماعي است.
فلسفه وانقلاب-مارکس
از نظر ماركس رابطه انسانها با ابزار توليد، شاكله جايگاه طبقاتي آنها را در جامعه ايجاد مي كند. آنان كه با ابزار توليد كار مي كنند و آنان كه از مازاد توليد بهره مي برند در هر دوره اي و با هر ابزار توليدي اي، طبقات عمده اجتماعي را تشكيل مي دهند؛ اما با تغيير در ابزار توليد زمينه براي ظهور طبقه نويني كه صاحب ابزار جديد است ايجاد مي شود. منتها، طبقه صاحب ابزار قديمي به آساني حاضر به پذيرش حاكميت طبقه جديد نيست؛ اين سير آغاز بروز تضاد طبقاتي است. تضاد طبقاتي كه به قول ماركس «موتور تاريخ» است، در مقاطع خاص تاريخي به انقلاب ختم مي شود.
فلسفه وانقلاب-مارکس
ماركس معتقد بود انقلاب پرولتاريايي(کارگری) كه در جامعه صنعتي رخ مي دهد نهايتاً ساختار سلطه سرمايه داران را ويران مي سازد و سير حركت تاريخ به سوي ايجاد جامعه اي بدون سلطه و استثمار را (جامعه بی طبقه ) فراهم مي سازد.
فلسفه وانقلاب- اگزيستانسياليسم
اگزيستانسياليسم عصياني است عليه برخي وجوه فلسفه سنتي و جامعه مدرن. اين مكتب اعتراضي است نسبت به عقلگرايي در سنت فلسفي يونانيان و متفكراني چون افلاطون و هگل. اگزيستانسياليسم همچنين اعتراضي است عليه مفاهيم «عقل» و «طبيعت» به گونه اي كه در آراء روشنگري قرن 18 از محدوديت برخوردار بودند.
فلسفه وانقلاب- اگزيستانسياليسم
دغدغه عمده اين متفكران اين بود كه انسان در خطر شيء شدن و ابزار شدن است. به نظر اين متفكران، انسان قرن بيستم در اين جهان احساس بيگانگي مي كند.
آزادي در اين نگرش يعني انتخاب در ميان گزينه ها، تصميم گرفتن و پذيرفتن مسئوليت براي آن.
فلسفه وانقلاب- اگزيستانسياليسم
براي اگزيستانسياليستها، سوژه انساني فقط يك سوژه انديشه ورز نيست، بلكه يك كنشگر است. اين تمايز عمده اگزيستانسياليسم عبارتند از مقاومت و عصيان كه مظاهر نوع خاصي از تماس و تقابل انسان با محيط خارج هستند. اراده نيز در مقابل عقل مطرح شده است؛ در حالي كه عقل وسيله شناخت است و اراده وسيله انتخاب. بنابراين، مقاومت در مقابل حاكميت دنياي موجود و تلاش در جهت عينيت بخشيدن به اصلي ترين ابعاد وجود انسان براي اگزيستانسياليستها هدف و معناي زيستن است.
فلسفه وانقلاب- اگزيستانسياليسم
ژان پل سارتر، فيلسوف نامي اگزيستانسياليست، معتقد است كه جوهره انسان آن چيزي است كه وي از خود مي سازد. از نظر سارتر انسان فاقد سرشت از پيش معين است و محيط زيستن انسان مي تواند محصول اراده و عمل خودش باشد. انسان چيزي است كه خود اراده مي كند. به گفته وي «انسان خود تاريخ خويش را مي سازند، اما در يك محيط از پيش معيني كه آنها را مقيد ساخته است». به عقيده سارتر، عمل انسان مي تواند در محيط اجتماعي نفوذ كند و دنياي پيرامون خود را براساس شرايط موجود تغيير دهد.
فلسفه وانقلاب- اگزيستانسياليسم
انسان سارتري انسان آگاهي و عمل است. از نظر وي، آدمي در زندگي خود به نحوي ملتزم و درگير مي شود و بدين گونه تصويري از خود بدست مي دهد و خارج از اين تصوير هيچ نيست. به گفته سارتر، بشر موجودي است كه بيش از هر چيز به سوي آينده جهش مي كند و نسبت به اين جهش مي كند و نسبت به اين جهش وقوف دارد. و به معنايي بنيادي تر، «بشر آن مفهومي است كه از خويشتن در ذهن دارد و همان كه از خود مي خواهد»
فلسفه وانقلاب- اگزيستانسياليسم
سارتر، بودن انسان در جهان را شامل دو حالت مي داند كه ملازم يكديگرند، يكي بودن در وضع حال و ديگري فراسو بودن. حضور انسان در جهان، بودني است كه هميشه فراسوي بودن در وضع حال است. هر فردي در شرايط خاص زندگي خود قرار دارد؛ اما بودن در جهان موجب مسئول بودن است، مسئوليت براي شيوه بودن بدون دست داشتن در منشاء بودن خويش در جهان. اگر انسان خود را نفريبد در مي يابد كه براي هر آنچه در پيرامون وي و در زمانه وي واقع شده است مسئول است. انسان نبايد به هيچ دليلي از مواجهه با دنياي خود، هر چند ناخوشايند، بگريزد
فلسفه وانقلاب- اگزيستانسياليسم
سارتر مقوله آزادي (رهايي) را در دل چنين مواجهه اي تعريف مي كند. آزادي بنيادين، آن آزادي كه نمي توان از انسان پس گرفت، ((نه گفتن)) است. انسان آگاه، آزاد است. آگاهي و آزادي ملازم يكديگرند؛ اما عامل محقق ساز آزادي انتخاب است.
الهيات رهايي بخش
وانقلاب
الهيات رهايي بخش -دکتر شریعتی
در بررسی پدیده انقلاب از منظر الهیات رهایی بخش مرحوم دکتر شریعتی چهره برجسته ای است .دکتر شریعتی دلباخته اسلام و تشیع بود و در ارائه اسلام و تشیع انقلابی به ادبیات مورد پسند عصر جدید بسیار موفق بود.
البته تاثیر پذیری دکتر شریعتی از آموزه های روشنفکری و انقلابی عصر خود مثل سوسیالیسم و اگزیستانسیالیسم در گفتار و نوشته های او مشهود است.موضوع تاثیر پذیری از اندیشه های عصر خویش در مورد اکثر اندیشمندان صادق است.
الهيات رهايي بخش-دکتر شریعتی
وي از مقولاتي چون اليناسيون، تك ساحتي شدن، شبيه شدگي، ماشينيزم و اسكولاستيك جديد استفاده كرده است. آنگاه در مقابل اين معضلات راه حلهايي را در قالب مقولات ديگري ارائه مي دهد. مثلاً در مقابل از خود بيگانگي بحث بازگشت به خويشتن را مطرح مي كند و در مقابل ((تجدد))، ((تمدن)) را؛ در مقابل ((تحجر))، ((تعهد)) را؛ در مقابل ((استحمار))، ((كتاب)) را؛ در مقابل ((استثمار))، ميزان را و در مقابل ((استبداد))، ((آهن)) را.
الهيات رهايي بخش -دکتر شریعتی
او عوامل ضد ارزشي را در قالب مثلث ((زر و زور و تزوير)) بيان كرده است و در مقابل آنها ((عرفان، برابري، آزادي)) را به عنوان يك سه گانه ارزشي بيان كرده است.[1] وي در نهايت، اين سه گانه مطلوب را قالب توحيد قابل تحقق مي داند. شريعتي توحيد را چونان يك جهان بيني مي داند كه در مقابل جهان بيني شرك مطرح شده است. توحيد، نوعي تفسير از جهان است كه از يك سو منشاء و مقصد هستي را منوط به خالق يكتا مي داند و از سوي ديگر، براي بازتاب وحدانيت به شكل توحيد اجتماعي ضرورت قائل است [1] مجموعه آثار 2؛ ص 50-59.
الهيات رهايي بخش-دکتر شریعتی
شريعتي با بيان نمادين، فلسفه تاريخ قرآن را در قالب تقابل هابيل و قابيل بيان مي كند. قابيل مظهر خودپرستي، استيلاگري و شرك است و هابيل مظهر عشق، برادري و توحيد است.
شريعتي، تاريخ انسان را سير مبارزه ((قبيله قابيل)) با هابيليان مي داند.
الهيات رهايي بخش-دکتر شریعتیتعريف انقلاب
انقلاب به صورت تجلي اراده جامعه – كه حق تعيين حاكميت و مسئوليت بر سرنوشت خويش را دارد- فرد با رژيم يا گروهي را – كه تجلي اراده اقليتي ضد مردم اند – با اعمال قدرت و فشار كنار مي زند و خود زمام جامعه را به دست مي گيرد.
الهيات رهايي بخش-دکتر شریعتینمونه نوشته ها
خدايا مي دانم كه اسلامِ پيامبرِ تو با « نه » آغاز شد و تشيع دوست تو نيز با « نه » آغاز شد مرا اي فرستنده محمد و اي دوستدار علي ! به« اسلام آري » و به « تشيع آري » كافر گردان
الهيات رهايي بخش-دکتر شریعتینمونه نوشته ها
فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست؛ براى او زندگى، عقیده و جهاد است. بنابراین، اگر او زنده است و به دلیل این كه زنده است، مسئولیت جهاد در راه عقیده را دارد. انسان زنده، مسئول است و نه فقط انسان توانا. و از حسین، زندهتر كیست؟ در تاریخ ما، كیست كه به اندازه او حق داشته باشد كه زندگى كند؟ و شایسته باشد كه زنده بماند؟ نفس انسان بودن، آگاه بودن، ایمان داشتن، زندگى كردن، آدمى را مسئول جهاد مىكند و حسین مَثَلِ اعلاى انسانیت زنده، عاشق و آگاه است. توانستن یا نتوانستن، ضعف یا قدرت، تنهایى یا جمعیت، فقط شكل انجام رسالت و چگونگى تحقق مسئولیت را تعیین مىكند نه وجود آن را.
الهيات رهايي بخش-دکتر شریعتینمونه نوشته ها
امام حسینعلیه السلام) فرزند خانوادهاى است كه هنر خوب مردن را در مكتب حیات، خوب آموخته است... آموزگار بزرگ شهادت اكنون برخاسته است تا به همه آنها كه جهاد را تنها در توانستن مىفهمند و به همه آنها كه پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد كه شهادت نه یك باختن، كه یك انتخاب است؛ انتخابى كه در آن، مجاهد با قربانى كردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مىشود و حسین «وارث آدم» - كه به بنىآدم زیستن داد - و «وارث پیامبران بزرگ» - كه به انسان چگونه باید زیست را آموختند - اكنون آمده است تا در این روزگار به فرزندان آدم چگونه باید مردن را بیاموزند
تاریخ و انقلاب
تاریخ و انقلاب - نظریه برينتون
برينتون قائل به وجود چهار گونه انقلاب است: «انقلاب مردمي - دمكراتيك»، «انقلاب ملي - ميهني»، «انقلاب دست راستي» و «انقلاب عقيم».
تاریخ و انقلاب-نظریه برينتون
برينتون انقلاب مردمي - دمكراتيك را آن انقلابهايي مي داند كه در پي كسب آزادي براي اكثريت و عليه اقليت ممتاز بوده اند؛ به نظر برينتون انقلاب فرانسه از اين نمونه است. انقلاب ملي - ميهني از نظر برينتون آن انقلابهايي هستند كه عمدتاً معطوف به رهايي از سلطه يك قدرت بيگانه بوده اند؛ وي انقلاب آمريكا را از اين نمونه مي داند. سومين نوع انقلاب از نظر برينتون، انقلاب برانگيخته از سوي افراد معتبر، متنفذ يا محافظه كار است؛ وي انقلابهاي فاشيستي در ايتاليا و اسپانيا و انقلاب ناسيونال سوسياليستي در آلمان را در زمره اين نوع انقلابها به شمار مي آورد. چهارمين نوع انقلاب از نظر برينتون انقلاب عقيم است كه در آن شورش گروههاي سازمان يافتة انقلابي شكست مي خورد؛ مانند كمون فرانسه در سال 1871.
فلسفه سياسي
و
انقلاب
فلسفه سياسي وانقلاب
فلسفه از چيستي امور مي پرسد و فلسفه سياسي به چيستي امور سياسي مي پردازد و قلمرو اين پرسش يك طيف مفهومي است كه از قدرت تا انقلاب را در بر مي گيرد. بدين ترتيب، فلسفة سياسي سعي در ساختن حقايق غايي دارد و نه واقعيتهاي موجود. پرسشهاي فلسفة سياسي غايي است، يعني معطوف به يك ملاك و هنجار معيني است؛ پاسخهاي آن نيز غايي است. براي مثال، فلسفة سياسي در پي پاسخ به پرسشي چون خير برتر و بهترين سامان سياسي- اجتماعي است.
فلسفه سياسي وانقلاب
اگر مفهوم انقلاب را در ارتباط با سه مفهوم ديگر، يعني قدرت، عدالت و اطاعت
مورد توجه قرار دهيم ميزان توجه پارادايمهاي مختلف در فلسفه سياسي به انقلاب روشن مي شود.
فلسفه سياسي وانقلاب
پارادايم مدرن: عصر مدرن مشتمل بر دو پارادايم در فلسفه سياسي است: پارادايم هابزي و پارادايم روسويي. پارادايم هابزي كه با ماكياولي و هابز آغاز مي شود به آراء هايك مي رسد. اما پارادايم روسويي، با روسو آغاز مي شود و در آراء هابرماس احيا مي شود.
فلسفه سياسي وانقلاب
وجه غالب در پارادايم هابزي اصالت و ضرورت با قدرت است. وي «وضع طبيعي» را وضعيتي بسيار نامطلوب و آن را در بردارنده عنصر نزاع و خشونت مي انگارد. وي با انسان شناسي ذره اي خود كه براساس آنها انسانها موجوداتي هستند كه رفتارشان برآيند دو نيروي حرص و هراس است، به ضرورت تمركز قدرت در نهاد سياسي حاكم تأكيد دارد؛ لذا اقتدارگرايي وجه قالب پارادايم هابزي است. بديهي است كه در ميان سه مقوله عدالت، قدرت و اطاعت، هابز پاسخ به پرسش قدرت در جامعه را اطاعت مي داند؛ لذا هرگونه حقي را براي مقابله با حاكميت سياسي از جامعه سلب مي كند، مگر در صورت اقدام حاكميت در سلب حق حيات از افراد.
فلسفه سياسي وانقلاب
در پارادايم روسويي، پرسش قدرت با عدالت پاسخ داده مي شود. ويژگي برجسته پارادايم روسويي تلاش براي واسازي هر وضعيتي است كه متضمن نابرابري و غلبه عده اي بر عده ديگر باشد. روسو قدرت را از كانونهاي سلطه به عرصه حيات جمعي منتقل مي كند و جامعه مدني مدرن را در صورتي كه متضمن تحقق اراده جمعي باشد مطلوب و در غير اين صورت مستحق واژگوني مي داند.
با توجه به خصيصه حاكم بر پارادايم روسويي مي توان چنين نتيجه گرفت كه آنجا كه ارائه جمعي حاكم نباشد حق طبيعي افراد جامعه است كه در جهت تحقق آن تلاش كنند، حتي در صورت نياز به عصيان و انقلاب عليه وضع موجود.
فلسفه سياسي وانقلاب آنارشيسم
از نظر لغوي، آنارشيسم به معني «بي حاكمي» است. كلي ترين تعريفي كه مي توان از اين مكتب سياسي داد اين است كه قائل به وجود جامعة بدون دولت است. هماهنگي در چنين جامعه اي، از منظر نظريه پردازان آن، نه از طريق پذيرش قانون يا اطاعت از اقتدار رسمي، بلكه با توافق آزاد بين گروههاي مختلف اجتماعي حاصل مي شود.
فلسفه سياسي وانقلاب
از نظر آنارشيستها، يكي از بارزترين نشانه ها و دلايل براي مذمت دولت وجود چنگ در طول تاريخ است. آنارشيستها حتي معتقدند كه «بي حاكمي نظم است و دولت جنگ داخلي». بسياري از آنارشيستها با مالكيت خصوصي و دارايي نيز كاملاً مخالفند؛ از نظر آنها «مالكيت يعني دزدي». لذا، نظام سرمايه داري، همچون دولت در اين مكتب كاملاً مذموم است. كليسا نيز از نظر آنارشيستها نهادي است كه در طول تاريخ به توجيه وضع موجود پرداخته است و لذا وجود آن ماية شر براي حيات جمعي است.
فلسفه سياسي وانقلاب
يكي از شاخصترين متفكراني كه از وي به عنوان بنيانگذار ياد مي شود، ژان ژاك روسو است. مذمت مالكيت و رده ايده تفويض حق تعيين سرنوشت توسط شهروندان، از اصولي است كه آنارشيستها در آراء روسو به منزله مخالفت با دولت و سرمايه داري مي بينند.
در ميان ديدگاههاي مدرن، تنها آنارشيسم است كه صراحتاً موضع تقبيحي در قبال قدرت اتخاذ كرده است. آنارشيسم به دليل توجه به آرمانهاي سياسي و بها دادن به عنصر عقلانيت، از ديدگاههاي مدرن محسوب مي شود، اما در تقبيح قدرت از آنان كاملاً متفاوت است.
فلسفه سياسي وانقلاب
آنارشيسم دولت را تجليگاه قدرت مي شناسد و تقبيح دولت را تقبيح قدرت مي شمارد. از نظر پرودن، «حكومت انسان بر انسان بندگي» است. به نظر وي حكومت را پذيرفتن «يعني مراقبت شدن، وارسي شدن، هدايت شدن و ... توسط موجوداتي كه نه حق نه حكمت و نه فضليت دارند». ماكس اشتايرنر نيز نظريه انتقادي بارزي در مورد دولت دارد؛ از نظر وي تنها هدف دولت «محدود كردن، كنترل كردن، مطيع كردن و ملزم كردن فرد» است. اشتايرنر معتقد است كه دولت «سركوب را وظيفه خود مي داند»، بدين علت كه «غريزه حفظ خويش او را ملزم مي كند»؛ لذا دولت «تلاش مي كند از هر فعاليت آزادي جلوگيري كند.
مکتب انتقادي هربرت مارکوزه
مارکوزه شديداً متاثر از هايدگر، نيچه و وبر است.
وي معتقد است که فراسوي نظام مسلط سرمايه داري صنعتي- مصرفي فضايي فيزيکي و ذهني براي ساختن قلمرويي از رهايي هست که مانند زمان حال نباشد؛ رهايي از آزاديهاي نظام استثمارگر، رهايي که بايد بر ساختن يک جامعه آزاد مقدم باشد و يک گسست تاريخي از گذشته و حال را ايجاب کند.
مکتب انتقادي هربرت مارکوزه
مارکوزه در انتقاد از مارکسيسم در اجتناب از ارماني انديشيدن تاکيد مي کند که نظريه انتقادي بايستي از اين محدوديت خود را برهاند. مارکوزه معتقد است که ارمان شهر ديگر به معناي «ناکجا آباد» نيست بلکه وضعيتي است که تحقق آن به وسيله قدرت جوامع مستقر جلوگيري شده است. وي معتقد است که ممکنات آرماني در دل نيروهاي فني و فناورانه سرمايه داري و سوسياليسم پيشرفته نهفته است. اما هر دو اين نظامهاي اجتماعي- اقتصادي در نهايت سرکوبگرند؛
مکتب انتقادي هربرت مارکوزه...
زيرا همچنان بر«تامين نيازها» تاکيد دارند. نکته اساسي اين است که خود نيازها اکنون در معرض سؤالند پرسش اين نيست که چگونه مي توان بدون آسيب رساندن به ديگران نيازهاي فردي را برطرف کرد. بلکه پرسش اين است که «چگونه مي توان نيازها را برطرف کرد بدون صدمه زدن به خويشتن» يعني بدون باز توليد وابستگي به يک دستگاه استثمارگر از طريق خواسته ها و رضايتمندي خويش؛ دستگاه استثمارگري که با رفع نيازهاي او بندگي اش را تدام مي بخشد
مکتب انتقادي هربرت مارکوزه...
مارکوزه در واقع اشاره به ضرورت بازنگري نسبت به کيفيت نيازهاي انساني دارد. وي ظهور يک جامعه آزاد را منوط به تغيير کيفيت نوع زندگي مي بيند، تغيير در نيازها در زير بناي انسان که خود بعدي است از زير بناي جامعه وي معتقد است که نيازها و رضايتمنديهاي انسان بايد متفاوت و در واقع ضد آنگونه نيازهايي باشد که در جوامع استثمارگر وجود دارد.
مکتب انتقادي هربرت مارکوزه
اما اين «بندگي» تنها:
از طريق عمل سياسي که به ريشه هاي محصور کردن و قانع کردن در زير بناي انسان مي رسد قابل شکستن است عمل سياسي گسستن ارزشمند از ساختار حاکم و اعراض از آن، با هدف يک فر ارزشگذاري ارزشها.
مارکوزه چنين عملي را معطوف به بريدن از شيوه هاي اشنا و رايج «ديدن، شنيدن، حس کردن و فهميدن چيزها» مي داند به گونه اي که ارگانيسم انساني بتواند پذيراي شکلهاي بالقوه يک جهان غير سرکوبگر و غير استثمار گر شود.
مکتب انتقادي هربرت مارکوزه
به گفته مارکوزه پيشرفت سرمايه داري نه تنها محيط ازادي را، يعني «فضاي باز» وجود انساني را، کاهش داده است، بلکه نياز به اين فضا را نيز از بين برده است. از نظر مارکوزه در بالاترين مرحله سرمايه داري، ضروري ترين انقلاب غير محتمل ترين به نظر مي ايد.شرايط عيني به اگاهي طبقاتي تبديل نمي شوند، عامل ذهني بسيار عقب مانده است؛ لذا وي به ضرورت ارائه تعريف جديدي از انقلاب اشاره مي کند. به گفته وي تامين فزاينده نيازها حتي فراتر از نيازهاي معاش، وجوه گزينه انقلاب را نيز تغيير مي دهد. چنين گزينه اي، طرح ساختن يک نظم اجتماعي مي شود که نه تنها قادر است بيشتر توليد کند و بهتر توزيع کند، بلکه به شيوه ديگر، چيزهايي متفاوت توليد کند. و شکل جديدي به روابط انسانها بدهد
مکتب انتقادي هربرت مارکوزه...
از نظر مارکوزه هدف سرمايه داري متاخر باعث شده است که پايگاه استثمار از کارخانه و کارگاه و از کارگران صنفي فراتر رود.آنهايي که مورد استثمار و کنترل و سرکوب واقع مي شوند تحصيل کردگان و طبقات متوسط و مرفه هم هستند. وي معتقد است که کليت افراد، يعني هوش و حس آنها براي توليد و باز توليد در سيستم سرمايه داري موضوع اداره شدن شده است. در قاعده جامعه ذره اي شدن حاکم است. فرد به بدن و ذهن به ابزار يا حتي بخشي از ابزار تبديل شده است.
مکتب انتقادي هربرت مارکوزه...
در واقع،نظريه انقلاب مارکوزه از نظر تاريخي و نوع ، متاخر ترين نظريه انقلاب است. او در بطن جامعه مرفه و آزاد غرب انقلاب را ضروري مي بيند. مارکوزه حيات اجتماعي- سياسي معاصر را در پرتو ويرانگر کاربرد فناوري موجود ترسيم مي کند و معتقد است:
در پس پوشش تکنولوژيک، در پس پوشش سياسي دموکراسي، واقعيت پيداست، بردگي همگاني، از کف رفتن حرمت انساني در يک آزادي انتخاب مصنوعي و ساختار قدرت ديگر به سبک فرهنگ ليبرالي ارتقا داده نمي شود.... بلکه همه ادعاي حقيقت و عدالت را به دور افکنده است.
نظریه سياسی و انقلاب
نظریه سياسی و انقلاب-هانا آرنت
هانا آرنت معتقد است که انقلاب را نمي توان به معناي محدود مقيد کرد. وي معتقد است که تغييرات انقلابي در دوران يونان باستان نيز وجود داشته است. منتها علت آنها با علت انقلاب در دوران مدرن متفاوت است. وي معتقد است ارسطو اولين نظريه پرداز ماديگراي تاريخ است. چون منشاً انقلاب را عوامل مادي می بيند؛ اما در دوران مدرن عامل ديگري تعيين کننده است و آن «معضل اجتماعي» است. به گفته آرنت «معضل اجتماعي از زماني در به وجود آمدن انقلاب موثر شد که در عصر مدرن و نه پيش از ان افراد جامعه نسبت به اين مساله که فقر، ذاتي شرايط انسان باشد، شک کردند
نظریه سياسی و انقلاب-هانا آرنت...
آرنت به مساله فقر با عنوان «معضل اجتماعي» اشاره مي کند و به تاثيري که توجه به اين معضل بر انقلاب فرانسه داشته است مي پردازد. عقيده ؛آرنت انقلابيون امريکا فاقد آن حس نوعدوستي بودند که انقلابيون فرانسه نسبت اقشار محروم جامعه خود داشتند وي معتقد است مساله فقر بردگان در امريکا هيچ تاثيري در نگرش انقلابيون امريکا در باب سازماندهي اوضاع پس از انقلاب نداشت؛
نظریه سياسی و انقلاب-هانا آرنت...
اما در فراسنه ژاکوبنها با تمرکز بر اين معضل تا آنجا پيش رفتند که حتي دو مقوله محوري «ازادي» و «جمهوريت» را به فراموشي سپردند براي آنان رهايي از ضرورتهاي اقتصادي و آزاد شدن از غلبه فقر بربخشي از جامعه مهمتر از رهايي از مشکل تاريخي- سياسي استبداد بود؛ اما براي انقلابيون امريکا واقع بینی هرگز همراه با نوعدوستي نبود آنان با استقرار قانون اساسي جديد و ساماندهي يک نظام جمهوري، تلاش در نهادينه کردن نظارت بر قدرت داشتند.
نظریه سياسی و انقلاب- هانتينگتون
دانلود پاورپوینت تجزیه و بررسی مفاهيم انقلاب
مفاهيم (تئوریهای) انقلاب امکان کار کردن منظم و تداوم حيات مجموعه به خطر مي افتد. طبق اين نظريه فرايند مدرنيزه شدن به عدم توازن در جامعه ختم مي شود؛ زيرا تناسبي بين رشد در حوزه اقتصاد و فرهنگ از يکسو و سياست از سوي ديگر وجود ندارد
نظریه سياسی و انقلاب- هانتينگتون...
به عبارت ديگر رشد اقتصادي و فرهنگي باعث افزايش ميل به مشارکت در حوزه سياسي مي شود، در حالي که نهاد (يا خرده سيستم) سياست انعطاف کافي براي پاسخگويي به اين احساس نياز اجتماعي را ندارد؛ در نتيجه شکافي مابين تغييرات به دست امده از يکسو و تغيرات مورد انتظار از سوي ديگر ايجاد مي شود. اين شکاف در حيات ساسي بازتابهاي بسيار موثري دارد. بر اثر اين شکاف توقعات سياسي افراد جامعه بدون پاسخ باقي مي ماند و چنين عدم پاسخگويي باعث احساس وازدگي و جستجوي راه حل مي شود. اين به نوبه خود مي تواند به شکلهاي مختلفي از کنشهاي جمعي بروز و انعکاس يابد، از جمله به شکل شورش و انقلاب.
نظریه سياسی و انقلاب- هانتينگتون...
بنابراين اگر خرده سيستمهاي مختلف جامعه مثل اقتصاد سياست....... به يک ميزان تقريباً يکسان رشد کنند، دولت باثبات خواهد بود؛ اما اگر يک خرده سيستم مستقلاً تغيير کند، عدم توازن حاصله باعث تغيير در نگرش مردم و جستجوي آنها براي ارزشهاي جديد مي شوند. انگاه که چنين عدم توازني جدي باشد ايدئولوژيهايي که مشروعيت وضع موجود را به چالش مي کساند ظهور مي يابند و فراگير مي شوند. در چنين دوره هايي يک جنگ يا ورشکستگي دولتي و يا يک خشکسالي مي توانددولت را به سقوط بکشاند.
نظریه سياسی و انقلاب- هانتينگتون...
براين اساس هانتينگون در در بحث خود در باب «سامان سياسي در کشورهاي د حال دگرگوني» به موضوع نوسازي مي پردازد. «نظريه انقلاب» هانتينگون در ارتباط با موضع مدرنيزاسيون شکل گرفته است به گفته او«انقلاب جنبه اي از نوسازي است» هانتينگون نوسازي را فرايندي بر مي شمارد که مستلزم دگرگوني «در همه زمينه هاي انديشه و فعاليت انساني» است. وي به نوسازي از جنبه فکري روانشناسي، اجتماعي و سياسي اشاره مي کند و نوسازي سياسي را «حرکت از جامعه سنتي به جامعه نوين» تعريف مي کند.[1]
1- هانتينگون، ساموئل؛ سامان سياسي بر جوامع دستخوش دگرگوني؛ ص 56
نظریه سياسی و ان
تو پروژه یکی از بزرگ ترین مراجع دانلود فایل های نقشه کشی در کشو در سال 1394 تاسیس گردیده در سال 1396 کافه پاورپوینت زیر مجموعه تو پروژه فعالیت خود را در زمینه پاورپوینت شروع کرده و تا به امروز به کمک کاربران و همکاران هزاران پاورپوینت برای دانلود قرار داده شده
با افتخار کافه پاورپوینت ساخته شده با وب اسمبلی