ساخت پاوپوینت با هوش مصنوعی
کم تر از 5 دقیقه با هوش مصنوعی کافه پاورپوینت ، پاورپوینت بسازید
برای شروع ساخت پاورپوینت کلیک کنید
شما در این مسیر هستید :خانه / محصولات / Powerpoint / دانلود پاورپوینت گزيده اي از سياست نامه و قابوس نامه (کد16959)
سفارش انجام پاورپوینت - بهترین کیفیت - کم ترین هزینه - تحویل در چند ساعت 09164470871 ای دی e2proir
شناسه محصول و کد فایل : 16959
نوع فایل : Powerpoint پاورپوینت
قابل ویرایش تمامی اسلاید ها دارای اسلاید مستر برای ویرایش سریع و راحت تر
امکان باز کردن فایل در موبایل - لپ تاپ - کامپیوتر و ...
با یک خرید میتوانید بین 342000 پاورپینت ، 25 پاورپوینت را به مدت 7 روز دانلود کنید
هزینه فایل : 105000 : 54000 تومان
فایل های مشابه شاید از این ها هم خوشتان بیاید !!!!
گزيده اي از سياست نامه و قابوس نامه
اهداف كلي درس
بخش اول :گزيده سياست نامه
دادخواهي و سيرت نيكو ورزيدن
پژوهش كار دين وشريعت
بررسي رفتار وعاملان و وزيران
صاحب خبران وكارآگاهان
انوشيروان وزنجير عدالت
مشورت با دانايان وپيران
قاضي وخطيب ومحتسب
دادخواهي و سيرت نيكو ورزيدن
چاره نيست پادشاه را از آن كه هر هفتهاي دو روز به مظالم بنشيند و داد از بيدادگر بستاند ، و انصاف بدهد ، و سخنِ رعيّت به گوش خويش بشنود بيواسطهاي ، و چند قصّه كه مهمتر بُوَد بايد كه عرضه كنند و در هر يكي مثالي دهد ، كه چون اين خبر در مملكت پراكنده شود كه خداوندِ جهان ، متظلّمان و دادخواهان را ، در هفتهاي دو روز ، پيشِ خويش ميخواند و سخن ايشان ميشنود ، همه ظالمان بشكوهند و دستها كوتاه دارند و كس نيارد بيدادي كردن و دست درازي كردن از بيم عقوبت .
دادخواهي و سيرت نيكو ورزيدن
چنان خواندم در كتب پيشينيان كه بيشتر از ملكانِ عجم دو كاني بلند بساختندي ، و بر پشت اسب بر آن جا بايستادندي ، تا متظلّمان كه در آن صحرا گرد شده بودندي ، همه را بديدندي و داد هر يك بدادندني ، و سببِ اين ، چنان بوده است كه چون پادشاه جايي نشيند كه آن جايگاه را در و درگاه و دربند و دهليز و پرده و پردهدار باشد ، صاحب غرضان و ستمكاران آن كس را باز دارند و پيش پادشاه نگذارند.
دادخواهي و سيرت نيكو ورزيدن
شنودم كه يكي از ملوك به گوش گرانتر بوده است . چنان انديشيد كه كساني كه ترجماني ميكنند و حاجبان ، سخن متظلّمان با او راست نگويند ، و او چون حال نداند چيزي فرمايد كه موافق آن كار نباشد .
دادخواهي و سيرت نيكو ورزيدن
فرمود كه متظلّمان بايد كه جامة سرخ پوشند و هيچ كس ديگر سرخ نپوشد تا من ايشان را بشناسم و اين ملك بر پيلي نشستي ، و در صحرا بايستادي ، و هر كه را با جامهي سرخ ديدي بفرمودي تا جمله را گرد كردندي ، پس به جايي خالي بنشستي و ايشان را پيش آوردندي تا به آواز بلند حال خويش ميگفتندي ، و او انصاف ايشان ميدادي .
و اين همه احتياط جواب آن جهان را كردهاند تا چيزي بر ايشان پوشيده نگردد .
شرح
-به مظالم نشستن : مجلس دادخواهي ترتيب دادن ، دادرسي .
2-انصاف دادن : داد دادن ، حق ستمديده را از ستمگر گرفتن . قصّه : عرض حال ، نامه .
3-مثال : فرمان .
4-خداوند جهان : پادشاه بزرگ . «خداوند» : صاحب ، رئيس
5-بشكوهند : بترسند ، ميترسند . از مصدر «شكوهيدن» نيارد : نتواند ، جرأت نميكند ، فعل مضارع از «يارستن»
6-بيدادي : ظلم ، ستم ، «بيداد + ي مصدري»
عقوبت : مجازات ، تنبيه .
خواندم : من ، نظامالملك ، خواندم .
شرح
-دوكان : سكّو ، صفّه ، دكّان .
عجم : غير عرب ، (در اينجا ايراني) .
8-همه را : همه متظلّمان را .
سببِ اين : سبب اين كار .
9-درگاه : بارگاه ، ايوان شاهي .
دربند : معبر ، كوچه
دهليز : راهرو .
10-پردهدار : كسي بود كه در درگاه (دربار) خدمت سلطان ميكرده .
باز دارند : مانع ميشوند .
شرح
11-به گوش … است : گوشش بسيار سنگين بوده است . «گرانتر» در معني صفت مطلق به كار رفته است .
12-ترجماني : بيان كردن ، گزارش ، گردانيدن از زباني به زبان ديگر .
كساني … راست نگويند : مترجمان و حاجبان (پرده داران) سخن دادخواهان با او راست نگويند . («حاجبان» معطوف است به جملة «كساني كه ترجمه ميكنند» از قبيل عطف مفرد به جمله) .
14-موافق : مناسب
شرح
متظلّم : دادخواه ، شكايت كننده . / بايد … پوشند : (اينكه دادخواه ، به هنگام دادخواهي ، جامهاي به رنگ يا جنس مخصوص پوشد و به محل دادرسي برود ، مدتها در ايران رسم بوده است . گاهي نيز دادخواهان جامهاي از كاغذ در بر ميكردند و به پاي علم و نشانهاي كه براي راهنمايي اين جماعت برپا ميداشتند ، ميرفتند . حافظ گويد :
كاغذين جامه به خونابه بشويم كه فلك رهنمونيم به پاي عَلَم داد نكرد
14-اين ملك : «ملك» به وسيلة «اين» معرفه شده است .
16-خالي بنشستي : تنها مينشست ، «خالي» قيد است براي «نشستن» نه صفت براي «جاي» .
18-احتياط …. را : براي احتياط ، محض احتياط . (رأي اختصاص) . / كردهاند : پادشاهان عجم كردهاند.
بررسي رفتار وعاملان و وزيران
عمّال را كه عملي دهند ، ايشان را وصيّت بايد كرد تا با خلق خداي تعالي ، نيكو روند و از ايشان جز مالِ حق 3 نستانند ، و آن نيز به مدارا و مجاملت طلب كنند ، و تا ايشان را دست به ارتفاعي نرسد ، آن مال نخواهند ، كه چون پيش از وقت خواهند ، رعايا را رنج برسد و دَرمگانة ارتفاعي كه خواهد رسيد ، از ضرورت به نيم درم بفروشند ، و از آن مستأصل و آواره شوند ؛ و اگر كسي از رعيّت درماند و به گاو و تخم حاجتمند گردد ، او را وام دهند و سبك بار دارند ، تا بر جاي بماند و از خانة خويش به غربت نيفتد .
بررسي رفتار وعاملان و وزيران
و از احوال عامل پيوسته ميبايد پرسيد ؛ اگر چنين ميرود كه ياد كرديم ، عمل بر وي نگاه دارد و اگر نه به كسان شايسته بدل كند ، و اگر از رعيّت چيزي ستده باشد به ناواجب ، از وي بازستاند و به رعيّت باز دهند و پس از آن اگر او را مالي بماند از وي بستانند و به خزانه آرند و او را مهجور كنند و نيز عمل نفرمايند تا ديگران عبرت گيرند و دراز دستي نكنند .
بررسي رفتار وعاملان و وزيران
از احوال وزيران و معتمدان همچنين ، در سِرّ ميبايد پرسيد ، تا شغلها بر وجه خويش ميرانند يا نه ، كه صَلاح و فساد پادشاه و مملكت بدو باز بسته باشد ، كه چون وزير نيك روش باشد ، مملكت آبادان بُوَد و لشكر و رعايا خشنود و آسوده و با برگ باشند و پادشاه فارغ دل ، و چون بدروش باشد ، در مملكت آن خلل تولّد كند كه در نتوان يافت ، و هميشه پادشاه سرگردان و رنجور دل بُوَد و ولايت مضطرب .
بررسي رفتار وعاملان و وزيران
بهرام گور و وزير خاين
چنين گويند بهرام گور را وزيري بود ، او را راست رَوِشن خواندندي . بهرام گور همهي مملكت به دست وي
نهاده بود و بر او اعتماد كرده ، و سخن كسي بر وي نشنودي و خود شب و روز به تماشا و شكار و شراب مشغول بودي.
بررسي رفتار وعاملان و وزيران
يكي را كه خليفهي بهرام گور بود ، اين راست روشن او را گفت كه : «رعيّت بيادب گشته است از بسياريِ عدل ما ، و دلير شدهاند ، و اگر مالِش نيابند ترسم تباهي پديد آيد ، و پادشاه به شراب و شكار مشغول گشته است و از كار رعيّت و مردمان غافل است . تو ايشان را بمال ، پيش از آن كه تباهي پديد آيد .
بررسي رفتار وعاملان و وزيران
و اكنون بدان كه مالش بر دو روي بُوَد : بدان را كم كردن و نيكان را مال ستدن . هر كه را گويم بگير ، تو همي گير» . پس هر كه را خليفه بگرفتي و بازداشتي ، راست رَوِشن خويشتن را ، رشوتي بستدي و خليفه را فرمودي كه «اين را دست باز دار» تا هر كه را در مملكت مالي بود و اسپي و غلامي و كنيزكي نيكو بود و يا ملكي وضعيتي نيكو داشت ، همه بستد ، و رعيّت درويش گشتند ، و معروفان همه آواره شدند . و در خزانه چيزي گرد نميآمد .
بررسي رفتار وعاملان و وزيران
چون بر اين حديث روزگاري برآمد ، بهرام گور را دشمني پديد آمد . خواست كه لشكر خويش را بخششي دهد و آبادان كند و پيش دشمن فرستد ، در خزانه شد . پس چيزي نديد ، و از معروفان و رئيسان شهر و رُستاق پرسيد ، گفتند : «چندين سال است كه فلان و فلان ، خان و مان بگذاشتهاند و به فلان ولايت شدهاند» .
گفت : «چرا؟» گفتند : «ندانيم» . هيچ كس از بيم وزير ،
با بهرام گور نمييارست گفت .
بررسي رفتار وعاملان و وزيران
بهرام گور آن روز و آن شب در انديشه همي بود . هيچ معلوم نگشت كه اين خلل از كجاست . ديگر روز از دل مشغولي ، تنها بر نشست و روي به بيابان نهاد . انديشان انديشان همي رفت . روز بلند شد .
بررسي رفتار وعاملان و وزيران
مقدار شش هفت فرسنگ رفته بود كه خبر نداشت . گرماي آفتاب زور برآورد و تشنگي بر او غلبه كرد و به شربتي آب حاجتمند گشت . در آن صحرا نگاه كرد . دودي ديد كه همي برآمد . گفت : «به همه حال آن جا مردم باشد» . روي بدان دود نهاد .
بررسي رفتار وعاملان و وزيران
چون نزديك رسيد ، رمهاي گوسفند ديد خوابانيده و خيمهاي زده و سگي را بر دار كرده . شگفت ماند . رفت تا نزديك خيمه . مردي از خيمه بيرون آمد و بر او سلام كرد و مر او را فرود آرد و ماحضري چيزي كه داشت پيش آورد و نشناخت كه او بهرام است . بهرام گفت : «نخست مرا از حال اين سگ آگاه كن پيش از آن كه نان خورم ، تا اين حال را بدانم» .
بررسي رفتار وعاملان و وزيران
جوان مرد گفت : «اين سگ اميني بود از آنِ من ، با رَمة گوسفند ، و از هنر او بدانسته بودم كه با ده مرد برآويختي ، و هيچ گرگي از بيم او گِردِ گوسفندان من نيارستي گشت ، و بسيار وقت ، من به شهر رفتمي به شغلي ، ديگر روز باز آمدمي . او گوسفندان را به چرا برد و به سلامت باز آوردي . بر اين روزگاري برآمد .
بررسي رفتار وعاملان و وزيران
روزي گوسفندان را بشمردم . چندين گوسفند كم آمد . همچنين هر چند روز نگاه كردمي ، چندين گوسفند كم بودي ، و اين جا كس هرگز دزد به ياد ندارد و هيچ گونه نميتوانستم دانستن كه اين گوسفندان من از چه سبب هر روز كمتر ميشود .
بررسي رفتار وعاملان و وزيران
حال رمهي من از اندكي به جايي رسيد كه چون عامل صدقات بيامد و از من بر عادتِ گذشته صدقات خواست تمامي رمه را ، آن بقيّتي كه مانده بود از رمة من ، در سرِ كارِ صدقات شد ، و اكنون من چوپاني آن عامل ميكنم . مگر اين سگ با گرگي ماده دوستي گرفته بود و جفت گشته و من غافل و بيخبر از كار او .
بررسي رفتار وعاملان و وزيران
و قضا را روزي به دشت رفته بودم به طلب هيزم . چون بازگشتم از پس بالايي برآمدم و رمه را ديدم كه ميچرخيدند و گرگي را ديدم كه روي سوي رمه آورده ، ميپوييد . من در پس خاربُنان بنشستم و از پنهان نگاه ميكردم .
شرح
-عمّال : عاملان ، حاكمان ، كارگزاران .
عمل : خدمت ديواني (دولتي) .
وصيّت ، سفارش .
2-مجاملت : خوش رفتاري .
3-ارتفاع : برداشت محصول .
4-درمگانه : آنچه به ارزش يك درم (سكّة نقره) باشد . مستأصل : بينوا ، بدبخت ، از بيخ بركنده .
5-سبك بار : خوشحال ، آسوده دل .
شرح
7-از احوال … پرسيد : بايد از وضع رفتار حاكم مرتباً جويا شد . / عمل بر وي نگاه دارد : عامل بودن او را تثبيت كند ، او را در شغلش ابقا كند .
8-به ناواجب : به طور ناروا ، به ناحق .
10-مهجور كردن : تبعيد كردن .
نيز : ديگر .
عمل نفرمايند : شغل دولتي به او ارجاع نكنند .
شرح
11 و 12-تا …. يا نه : كه كارها را به آن طريق كه بايد انجام ميدهند يا نه .
بر وجه خويش : به طريق و روش خود .
13-برگ : توشه .
14-در نتوان يافت : تدارك و جبران نميتوان كرد .
ولايت مضطرب : حكومت پريشان .
شرح
-بهرام گور : بهرام پنجم ، پانزدهمين پادشاه ساساني
(جلد 421- فت 438 م) .
راست رَوِشن : اين اسم را بايد راست رَوِشن خواند كه املاي قديم راست روش است . (اقبال)
18-سخن كس بر وي نشنودي : به سخن سخن چينان دربارهي وي توجه نميكرد.
شرح
-خليفه : مأمور امنيت شهر .
20-دلير : گستاخ و جسور .
21-مالش : (اسم مصدر از «ماليدن») جزا .
22-بمال : گوشمال بده .
شرح
33-و اكنون : گاهي در معناي «و اما» .
بر دو روي : بر دو وجه .
24-خويشتن را : براي خويش ، (رأي اختصاص) .
25-دست باز دار : رها كن .
26-وضعيت : زمين زراعتي
27-معروفان : سرشناسان .
گرد نميآمد : جمع نميشد .
شرح
28-حديث : سخن ، موضوع . / خواست : بهرام گور خواست .
30-رستاق : روستا ، معرّب روستاك . / پرسيد : سراغ گرفت .
32-نمييارست گفت : نميتوانست بگويد .
شرح
34-دل مشغولي : تشويق ، اضطراب ، (حاصل مصدر از دل مشغول + ياءِ مصدري) . / برنشست : بر اسب نشست ، سوار شد .
35-بلند شدن روز : ادامه يافتن آن.
شرح
37-همي برآمد : بالا ميآمد .
شرح
40-ماحضري : غذاي حاضري ، غذاي موجود بيتدارك قبلي . «ماحضر + ياءِ نسبت» .
شرح
43-برآويختي : برميآويخت ، جنگ و ستيز ميكرد .
44-نيارستي گشت : نميتوانست بگردد .
45-برآمد : گذشت ، سپري شد .
شرح
48-عامل صدقات : مأمور جمعآوري ماليات ، «عامل» : مأمور و متصدّي .
49 و 50-صدقات خواست تمامي رمه را : صدقاتِ تمامي رمه را خواست .
در سرِ كار صدقات شد : به عنوان صدقات و ماليات از دست رفت .
مگر : نگو كه ، اتفاقاً.
شرح
52-بالايي : تپهاي .
53-پوييدن : رفتن ، دويدن .
خاربُن : بوته خار .
از پنهان : پنهاني .
انوشيروان وزنجير عدالت
بعد از هفت سال ، نيمروزي كه سراي خالي بود و مردمان همه رفته بودند و نوبتيان خفته ، از جرسها بانگ بخاست و نوشيروان بشنيد . در وقت دو خادم را بفرستاد.
انوشيروان وزنجير عدالت
گفت : «بنگريد تا كيست كه به تظلّم آمده است». چون خادمان در سرايِ بار آمدند ، خري را ديدند پير و لاغر و گَرگِن كه از در سرايِ اندر آمده و پشت اندر آن سلسلهها ميماليد و از جنبش زنجير از جرسها بانگ ميآمد .
انوشيروان وزنجير عدالت
خادمان رفتند و گفتند : «هيچ كس به تظلّم نيامده است ، مگر خري لاغر و پير و گَرگِن از در اندر آمده است ، و چون آسيب زنجير به پشت او رسيده است او را خوش آمده است ، و به سبب خارِش گَرْ خويشتن را در آن زنجير ميمالد» .
انوشيروان وزنجير عدالت
نوشيروان گفت : «اي نادانان ، كه شماايد ، نه چنين است كه شما ميپنداريد . چون نيك نگاه كني ، اين خر 9 هم به داد خواستن آمده است . چنان خواهم كه هر دو خادم برويد ، و اين خر را ميان شهر بريد ، و از احوال اين خر از هر كسي بپرسيد و به راستي مرا معلوم كنيد» .
انوشيروان وزنجير عدالت
خادمان از پيش مَلك بيرون آمدند ، و اين خر را در ميان شهر و بازار آوردند و از مردمان پرسيدن گرفتند كه «هيچ كس هست از شما كه اين خرك را ميشناسد ؟»
انوشيروان وزنجير عدالت
همه گفتند : «اي والله ، كم كس است در اين شهر كه اين خرك را نشناسد!» گفتند : «چون شناسيد ؟ برگوييد» . گفتند : «اين خرك از آنِ فلان مرد گازُر است و قُربِ بيست سال است تا ما اين خرك را ميبينيم ؛ هر روز جامههاي مردمان بر پشت او نهادي و به گازُران بردي و شبانگاه باز آوردي . تا جوان بود و كار ميتوانست كرد ، علفش ميداد ، اكنون كه پير شد .
انوشيروان وزنجير عدالت
كار فرو ماند آزادش كرد و از خانه بيرون كرد ، و اكنون مدت يك سال است تا نام آزادي بر اين خرك افتاده است ، و شب و روز در محلّتها و كوي و بازار ميگردد ، و هر كس ، مزدِ خداي را ، علفي و آبي و مشتي گياه بدو ميدهند . مگر دو شبان روز است كه آب و گياه نيافته است و هرزه ميگردد» .
انوشيروان وزنجير عدالت
چون هر دو خادم از هر كه پرسيدند همين شنيدند ، سبك باز گشتند و معلوم مَلِك نوشيروان كردند . نوشيروان گفت : «نه شما را گفتم كه اين هم به دادخواستن آمده است ؟ اين خرك را امشب نيكو داريد ، و فردا آن مرد گازُر را با چهار مرد كه خداي از محلّتِ او با اين خرك به بارگاه پيش من آريد ، تا آنچه واجب آيد بفرمايم» .
انوشيروان وزنجير عدالت
ديگر روز خادمان چنين كردند . خر را و گازُر را با چهار مرد كه خداي ، به وقت بار ، پيش بردند . نوشيروان گازر را گفت : «تا اين خرك جوان بود و كار تو ميتوانست كرد ، علفش همي دادي و تيمارش ميداشتي اكنون كه پير گشت و از كار كردن فرو ماند ، از بهر آن كه علفش بايد دادن ، نام آزادي بر وي نهادي و از درش بيرون راندي ؟
انوشيروان وزنجير عدالت
پس حقّ رنج و خدمت بيست سالهي او كجا رود ؟ » بفرمود تا چهل دِرّهاش زدند و گفت : «تا اين خرك زنده باشد ، خواهم كه هر شبان روزي ، چندان كه اين خرك كاه و جو و آب تواند خورد ، به علمِ اين چهار مرد ، بدو ميدهي و اگر تقصير كني و معلوم من گردد ، تو را ادبي بليغ فرمايم» .
شرح
نيمروز : ظهر
نوبتيان : جِ نوبتي ، نگهبان ، نگهبان خيمه ، نقّارهچي .
جرس : زنگ .
در وقت : فوراً. دانلود پاورپوینت گزيده اي از سياست نامه و قابوس نامه
معلوم من گردد : به اطلاع من برسد .
بليغ : رسا و كامل .
تو را … فرمايم : دستور ميدهم شديداً تنبيهت كنند .
قاضي وخطيب ومحتسب
بايد كه احوال قاضيان مملكت ، يگان يگان بدانند ، و هر كه از ايشان عالِم و زاهد و كوتاه دست باشد ، او را بر آن كار نگاه دارند ، و هر كه نه چنين بُوَد ، او را معزول كنند و به ديگري كه شايسته باشد بسپارند .
قاضي وخطيب ومحتسب
و هر يكي را از ايشان بر اندازة كفاف او مشاهرهاي اطلاق كنند تا او را به خيانتي حاجت نيفتد ، كه اين كاري مهم و نازك است ، از بهر آن كه ايشان بر خونها و مالهاي مسلمانان مسلّطاند ، چون به جهل و طمع و قصد ، حكمي كنند ، بر حاكمان ديگر لازم شود آن حكم را امضا كردن و معلوم پادشاه گردانيدن و آن كس را معزول كردن و مالش دادن .
قاضي وخطيب ومحتسب
و گماشتگان بايد كه دست قاضي قوي دارند و رونق درِ سرايِ او نگاه دارند ، و اگر تعذّري كند و به حكم حاضر نشود ، اگر محتشم بُوَد او را به عنف و كُره حاضر كنند ، كه قضا ، به روزگار ، ياران پيغمبر (ص) به تن خويش كردهاند و هيچ كس را نفرمودهاند ، از بهر آن كه تا جز راستي نرود و هيچ كس پاي از حكم بار نتواند كشيد .
قاضي وخطيب ومحتسب
و به همه روزگار ، از گاهِ آدم عليهالسّلام تاكنون ، در هر معاملتي و در هر مُلكي ، عدل ورزيدهاند و انصاف بداده و انصاف بستدهاند ، و به راستي كوشيدهاند تا مُلكت در خاندان ايشان سالهاي بسيار بمانده است .
قاضي وخطيب ومحتسب
دادرسي پادشاهان عجم
چنين گويند كه رسم مَلِكان عالم عجم چنان بوده است كه روز مهرگان و روز نوروز پادشاه مر عامّه را بار دادي ، و هيچ كس را بازداشت نبودي .
قاضي وخطيب ومحتسب
و پيش به چند روز ، مُنادي فرمودي كه بسازيد فلان روز را ، تا هر كس شغل خويش بساختي و قصّهي خويش بنوشتي و حجّت خويش به دست آوردي ، و خصمان كار خويش را بساختندي .
قاضي وخطيب ومحتسب
و چون آن روز بودي ، منادي مَلِك از بيرون در بايستادي و بانگ كردي كه «اگر كسي مر كسي را باز دارد از حاجت برداشتن ، در اين روز مَلِك از خون او بيزار است» .
قاضي وخطيب ومحتسب
سپس ملك قصّههاي مردمان بستدي و همه پيش بنهادي و يك يك مينگريدي . اگر آن جا قصّهاي بودي كه از ملك بناليده بودي ، موبد موبدان را بر دست راست نشانده بودي- و موبد موبدان قاضي القضاة باشد به زبان ايشان
قاضي وخطيب ومحتسب
پس ملك برخاستي و از تخت به زير آمدي و پيش موبد به دو زانو بنشستي ، گفتي : «نخست از همة داوريها ، داد اين مرد از من بده و هيچ ميل و محابا مكن» .
آن گاه ، منادي فرمودي كردن كه «هر كه را با ملك خصومتي هست، همه به يك سو بايستيد تا نخست كار شما بگزارد» .
قاضي وخطيب ومحتسب
پس ملك موبد را گفتي : «هيچ گناهي نيست نزديك ايزد تعالي ، بزرگتر از گناهِ پادشاهان ، و حق گزاردن پادشاهان نعمتِ ايزد تعالي را ، نگاه داشتن رعيّت است و داد ايشان دادن و دست ستمكاران از ايشان كوتاه كردن .
قاضي وخطيب ومحتسب
پس چون ملك بيدادگر باشد ، لشكر همه بيدادگر شوند و خداي را ، عزّ و جلّ فراموش كنند و كفران نعمت آرند ، هر آينه خذلان و خشم خداي در ايشان رسد ، و بس روزگار برنيايد كه جهان ويران شود و ايشان به سبب شومي گناهان همه كشته شوند ، و مُلك از خاندان تحويل كند .
قاضي وخطيب ومحتسب
اكنون اي موبد ، خداي را بين ، و نگر تا مرا بر خويشتن نگزيني ؛ زيرا هر چه ايزد تعالي ، فردا از من پرسد ، از تو پرسم و اندر گردن تو كنم . پس موبد بنگريستي ؛ اگر ميان وي و ميان خصم وي حقّي درست شدي ، داد آن كس به تمامي بدادي . اگر كسي بر ملك ، باطل دعوي كردي و حجّتي نداشتي ، عقوبتي بزرگ فرمودي و منادي فرمودي كردن كه ، اين سزاي آن كس است كه بر ملك و مملكت وي عيب جويد و اين دليري كند .
قاضي وخطيب ومحتسب
چون ملك از داوري بپرداختي ، باز بر تخت آمدي و تاج بر سر نهادي ، و روي سوي بزرگان و كسان خود كردي و گفتي : «من آغاز از خويشتن بدان كردم ، تا شما را طمع بريده شود از ستم كردن بر كسي . اكنون هر كه از شما خصمي دارد خشنود كنيد» .
و هر كه به وي نزديكتر بودي آن روز دورتر بودي و هر كه قويتر ، ضعيفتر بودي .
قاضي وخطيب ومحتسب
از وقتِ اردشير تا به روزگار يزدگِرد بزهگر ، هم بر اين جمله بودند .
يزدگرد روشهاي پدران بگردانيد ، و اندر جهان بيداد كردن آذين آورد ، و سنّتهاي بد نهاد .
و مردمان در رنج افتادند و نفرين و دعاي بد متواتر شد .
اسپي برهنه ، ناگاه اندر سرايِ وي آمد بر صفتي چنان كه هر كه از بزرگان حاضر بودند به نيكويي اين اسپ مقرّ آمدند ، و همه كوشيدند تا او را بگيرند نتوانستند تا پيش يزدگِرد آمد و خاموش ايستاد بر كنار ايوان .
قاضي وخطيب ومحتسب
پس ، يزدگِرد گفت : «شما دور بايستيد كه اين هديهاي است كه خداي تعالي ، مرا فرستاده است» .
برخاست نرم نرم تا برِ اسپ آمد و بُشِ اسپ بگرفت و دست به روي اسپ فرو ماليد و هم چنان به پشت او فرود آورد .
اسپ هيچ نجنبيد و خاموش همي بود .
قاضي وخطيب ومحتسب
. يزدگِرد زين و لُگام خواست . لُگام بر سرش كرد ، و زين بر پشتش نهاد ، و تنگ استوار كرد ، و آن گاه ، پس اندر آمد و خواست كه پاردُم اندر افكند ، اسب ناگاه
جُفتهاي بزد مر او را و را بر سرِ دل ، و بكشت و سر از در بيرون نهاد ، و هيچ كس وي را اندر نيافت ، و كس ندانست كه از كجا آمد و به كجا شد . مردم بر آن متّقق گشتند كه اين فرشتهاي بود ، فرستادة خداي
تعالي كه ما را از اين ستمكار برهانيد .
شرح
بايد … بدانند : (فاعل جمله پادشاهان هستند) .
كوتاه دست : كسي است كه از دست درازي به مال مردم خودداري كند .
شرح
مشاهره : اجرت ماهانه .
اطلاق كردن : رها كردن ، كنايه از پرداختن مقرّري .
نازك : باريك و حساس .
ايشان : قاضيان .
امضا كردن : اجرا كردن .
مالش : گوشمالي ، مجازات
شرح
گماشتگان : مأموران ، عاملان .
دست … دارند : قدرت او را تقويت كنند .
تعذّر : عذر آوردن ، امتناع .
محتشم : با حشمت و شكوه .
عُنف : درشتي ، شدت .
كُره : (مقابل طوع) ناپسند داشتن ، بيميلي .
8-به روزگار : در ايام گذشته .
قضا … كردهاند : ياران پيامبر در زمان گذشته شخصاً قضاوت كردهاند .
به تن خويش : شخصاً .
9-از بهر آن كه تا : امروز به جاي آن «از بهر آن كه» يا «تا» ميآورند .
از بهر آن كه … نرود : تا جز بر طريق درستي و صلاح كاري انجام نشود .
هيچ كس … كشيد : كسي نتواند از حكم شرعي سر باز زند .
شرح
انصاف … بستدهاند : داد مردم را داده و حق ستم ديده را از ستمكار گرفتهاند .
شرح
عجم : غير عرب ، در اين جا : ايرانيان .
مهرگان : مهمترين عيد ايرانيان جنوب غربي .
مر عامّه را : عامّه را .
بازداشت : منع ، مانع (اسم مصدر).
شرح
پيش به چند روز : از چند روز پيش.
منادي فرمودن : فرمان دادن كه منادا كنند و جار زنند ، ندا دادن . جار زدن .
بسازيد فلان روز را : براي فلان روز آماده شويد .
قصّه : عرض حال .
حجّت : دليل .
چون آن روز بودي : چون آن روز ميرسيد .
شرح
منادي : ندا كننده .
حاجت برداشتن : عرض حاجت ، دادخواهي .
از خون او بيزار است : خونش هدر است . (كشته خواهد شد) .
شرح
مينگريدي : مينگريست ، ماضي استمراري از «نگريدن» .
موبد موبدان : رئيس موبدان (روحانيون زردشتي) كه بالاترين مقام روحاني در دين زردشتي بود .
بناليده بودي : شكايت شده بود .
ايشان : عجم ، ايرانيان .
شرح
نخست از همة داوريها : پيش از همة داوريها و قضاوتها .
محابا : جانبداري ، پروا ، ملاحظه . از «محاباة» عربي .
منادي فرمودي كردن : فرمان ميداد تا جار زنند.
خصومت : ادّعا . شكايت و طرفيّت .
گزاردن : ادا كردن ، انجام دادن .
شرح
هر آينه : همانا ، قطعاً .
خذِلان : خواري .
تحويل كند : منتقل ميشود ، به دست ديگران ميافتد .
شرح
نگر : متوجه باش ، هان . (شبه جمله است با كاربرد صوت تنبيه)
نگزيني : برتر نداني .
دليري : جسارت .
شرح
پرداختن از … : فارغ شدن .
شرح
اردشير : اردشير پاپكان پسر پاپك . مؤسس سلسلة ساساني .
يزدگِرد : چهارمين پادشاه سلسله ساساني (399-441 م) .
آذين : آيين ، آذين آورد : رسم كرد .
سنت : آيين ، طريقه .
متواتر : پياپي .
شرح
بر صفتي چنان كه : بدان سان كه .
(اين حكايت هيچ گونه صحّت تاريخي ندارد) .
مقرّ آمدن : اقرار كردن .
شرح
بُش : يال اسب .
شرح
لُگام : دهنه .
تنگ : تسمهاي كه بدان بار را بر ستور ميبندند .
پاردُم : رانكي اسب .
جفته : جفتك .
پژوهش كار دين وشريعت
بر پادشاه واجب است در كار دين پژوهش كردن ، و فرايض و سنت و فرمانهاي خداي تعالي ، به جاي آوردن و علماي دين را حُرمت داشتن و كَفافِ ايشان از بيتالمال پديد آوردن و زاهدان و پرهيزگاران را گرامي داشتن .
پژوهش كار دين وشريعت
واجب چنان كند كه در هفته يك بار يا دو بار ، علماي دين را پيش خويش راه دهد و امرهاي حق ، تعالي ، از ايشان بشنود و تفسير قرآن و اخبار رسول (ص) استماع كند ، و حكايات پادشاهان عادل و قصصِ انبيا عليهمالسّلام بشنود .
پژوهش كار دين وشريعت
در آن حال ، دل از اَشغالِ دنيا فارغ گرداند و گوش و هوش بديشان سپارد ، و بفرمايد تا فريقين مناظره كنند ، و هر چه او را معلوم نشود باز پرسد ، چون دانست به دل بگمارد .
پژوهش كار دين وشريعت
كه چون يك چندي چنين كرده شود خود عادت گردد ، و بس روزگاري برنيايد كه بيشتر احكام شريعت و تفسير قرآن و اخبار رسول ، عليهالسّلام ، او را معلوم گردد و حفظ شود ، راه كار ديني و دنياوري و تدبير صواب بر او گشاده شود ، و هيچ بد مذهب و مبتدِع او را از راه نتواند بُرد .
پژوهش كار دين وشريعت
و قوي رأي گردد و در عدل و انصاف بيفزايد و هوا و بدعت از مملكت او برخيزد . بر دست او كارهاي بزرگ برآيد و مادّتِ شرّ و فساد و فتنه از روزگار دولت او منقطع گردد.
پژوهش كار دين وشريعت
و دست اهل صلاح قوي شود ، و مفسد نماند ، و در اين جهان نيك نامي باشد و در آن جهان رستگاري ، و درجهي بلند و ثواب بيشمار يابد و مردمان در عهد او به علم آموختن رغبت بيشتر كند .
شرح
پژوهش كردن : پي جويي كردن .
فرايض : ج فريضه ، واجبات از قبيل نماز و روزه .
سنّت : طريقه ، آيين . «سنت رسول اكرم» : گفتار و كردار او .
كَفاف : معاش بينياز كننده .
بيتالمال : خزانهي كل مملكت در عهد خلفا .
پديد آوردن : برقرار كردن .
شرح
واجب چنان كند : چنان واجب كند ، واجب است .
قصص : داستانها ، ج قصّه .
شرح
اَشغال : كارها ، امور ، ج شغل .
بديشان : به علماي دين .
فريقين : دو گروه ، طرفين ، كنايه است از شيعه و سنّي . (تثنيهي فريق) .
به دل بگمارد : به خاطر بسپارد .
شرح
پس روزگاري برنيايد : مدت زيادي طول نخواهد كشيد .
دنياوي : دنيوي .
صواب : درست .
بد مذهب : بد كيش ، مُلجِد .
مبتدع : بدعت گذار در دين .
شرح
بدعت : آيين نو ، عقيدهي نو كه به خلاف دين باشد .
هوا : (هوي عربي) خواهش نفس ، علاقه .
مادّت : ريشه ، اساس ، مادّه .
شرح
دست … شود : درستكاران قدرت مييابند .
مفسد نماند : تباهكار باقي نميماند .
ثواب : پاداش اخروي .
ثواب بيشمار يابد : (نهاد اين جمله و بسياري از عبارات اين بخش «پادشاه» است) .
صاحب خبران وكارآگاهان
واجب است بر پادشاهان از احوال رعيّت و لشكر و دور و نزديك خويش بر رسيدن ، و اندك و بسيار ، آنچه رود ، بدانستن . اگر نه چنين كند ، عيب باشد و بر غفلت و خواركاري و ستمكاري حمل كنند و گويند : فساد و درازدستي كه در مملكت ميرود ، يا پادشاه ميداند يا نميداند .
صاحب خبران وكارآگاهان
اگر ميداند و تداركي و منعي نميكند ، آن است كه همچون ايشان ظالم است و به ظلم رضا داده است ، و اگر نميداند ، پس غافل است و كمدان ، و اين هر دو معني نه نيك است . لابد صاحب بريد حاجت آيد . و به همه روزگار ، پادشاهان ، در جاهليّت و اسلام به همه شهرها بريد داشتهاند ، تا آنچه ميرفته است از خير و شرّ از آن بيخبر نبودهاند .
صاحب خبران وكارآگاهان
چنان كه اگر كسي مرغي يا توبرهاي كاه به ناحق ستده است از كسي ، به مسافت پانصد فرسنگ ، پادشاه را خبر بوده است و آن كس را ادب فرموده است ، تا ديگران بدانستند كه پادشاه بيدار است و به همه جاي ، كارآگهان گذاشته است ، و همهي ستمكاران دستها كوتاه كردهاند ، و مردمان در امن و سايهي عدل به كسب و عمارت مشغول گشتهاند ، و ليكن اين كاري نازك است و باغايله .
صاحب خبران وكارآگاهان
بايد كه اين كار بر دست و زبان و قلم كساني باشد كه بر ايشان هيچ گمان بد نبُوَد ، و به غرضِ خويش مشغول نباشند ، كه صلاح و فساد مملكت در ايشان بسته است ، و ايشان از قبل پادشاه باشند و نه از قبل كسي ديگر ، و مزد و مشاهرهي ايشان بايد كه از خزينه ، مهيّا ، ميرسد تا به فراخ دلي احوال مينمايند .
صاحب خبران وكارآگاهان
و نبايد كه جز پادشاه كسي ديگر بداند كه ايشان چه مينمايند ، تا هر حادثهاي كه تازه شود پادشاه ميداند و آنچه واجب كند ميفرمايد ، و به هر كسي در خورد او بي آگاهي او ، ناگاه پاداش و مالش و نواخت و پاداَفراه ميرسد از پادشاه .
صاحب خبران وكارآگاهان
چون چنين باشد ، مردمان پيوسته بر طاعت حريص باشند و از تأذيب پادشاه ترسند ، و كس را زهرهي آن نباشد كه در پادشاه عاصي تواند بود و يا بدِ او يارد انديشيدن ، كه صاحب خبر و مُنهي گماشتن از عدل و بيداري و قوي رايي پادشاه باشد و آبادان كردن ولايت .
شرح
بررسيدن : تحقيق كردن ، وارسيدن .
رَوَد : انجام ميگيرد ، واقع ميشود .
خوار كاري : تنبلي ، سستي .
شرح
تدارك : جبران ، دريافتن .
آن است كه : از آن است كه ، به علت آن است كه .
بريد : نامهبر . پيك ، چاپار .
«صاحب بريد» : رئيس پيكان كه مأمور اعلام وقايع شهر به سلطان بود .
شرح
توبره : كيسهي بزرگ .
ادب فرموده است : ادب كرده است ، تنبيه نموده است .
عمارت : آباد كردن .
نازك : باريك و حساس .
غايله : غائله ، دشاوري ، آسيب و گزند .
شرح
به غرض … نباشند : به مصالح خود نينديشند ، به فكر سود و زيان خود نباشند .
در ايشان : به ايشان .
10-از قِبَل : از طرف ، از جانب . / مشاهره : شهريه ، حقوق .
11-خزينه : خزانهي دولت .
فراخ دلي : پُردلي ، بيباكي .
احوال مينمايند : اوضاع را گزارش دهند .
12-مينمايند : ارائه و عرضه ميكنند ، گزارش ميدهند . / تازه شود : پديد شود ، به ظهور رسد .
ميداند … ميفرمايد : به جاي «بداند و بفرمايد» (مضارع اخباري به جاي التزامي ، كاربرد قديم) .
13-واجب كند : لازم باشد ، ايجاب كند . / درخورد او : سزاوار او
بيآگاهي او : بيآن كه خود او خبر داشته باشد . / مالش : تنبيه .
نواخت : نوازش ، دلجويي يا بخشش و اِنعام (از مصدر نواختن) .
14-پادافراه : مجازات ، مقابل پاداش .
شرح
تأديب : مجازات ، تنبيه .
در پادشاه … بود : بتواند نسبت به پادشاه نافرماني و عصيان كند .
يارد انديشيدن : بتواند بينديشد .
كه : زيرا كه .
مُنهي : خبر دهنده ، جاسوس .
قويرايي : داشتن انديشهي نيرومند . (حاصل مصدر ، از «قويراي» + ي مصدري) .
شرح
دست … شود : درستكاران قدرت مييابند .
مفسد نماند : تباهكار باقي نميماند .
ثواب : پاداش اخروي .
ثواب بيشمار يابد : (نهاد اين جمله و بسياري از عبارات اين بخش «پادشاه» است) .
مشورت با دانايان وپيران
مشاورت كردن در كارها از قويرايي مرد باشد و از تمامي عقل و پيشبيني . چه ، هر كس را دانشي باشد و هر يكي چيزي داند : يكي بيشتر داند و يكي كمتر ، و يكي دانشي داند و هرگز كار نبسته و نيازموده ، و يكي هم دانش داند و هم كار بسته و تجربهها كرده ، مَثَل اين چنان باشد كه يكي معالجتِ دردي و علّتي از كتاب طب خوانده باشد و نام آن داروها همه به ياد دارد و بس .
مشورت با دانايان وپيران
يكي نام همه داروها بداند و معالجت آن علت كرده باشد و بارها تجربت كرده ، هرگز اين با آن برابر نباشد . همچنين يكي باشد كه سفرها بسيار كرده باشد و جهان بيشتر ديده و سرد و گرم بيشتر چشيده و در ميان كارها بوده ، با آن كس برابر نتوان كرد اين كس را ، كه هرگز سفر نكرده باشد و ولايتها نديده و در ميان كارها نبوده ، و يا ميانه حال باشد . اين معني را گفتهاند كه «تدبير ، همه ، با دانايان و پيران و جهان ديدگان بايد كرد» . و نيز يكي را خاطري تيزتر باشد و در كارها زودتر تواند ديد ، و يكي كُند فهمتر باشد .
مشورت با دانايان وپيران
و دانايان گفتهاند كه «تدبير يك تنه چون زور يك مَرده باشد و تدبير دو تنه چون زور دو مرده و تدبير ده تنه چون زور ده مرده باشد» . و در هر حالي نيروي ده مرده بيشتر و قويتر از نيروي يك مرده باشد . همچنين تدبير ده كس قويتر از تدبير دو كس باشد يا سه كس يا پنج كس .
مشورت با دانايان وپيران
و همهي جهانيان متّفقاند كه از آدميان هيچ كس داناتر از پيغامبر ما محمد مصطفي (ص) نبوده است . به همه دانش كه او را بود ، از پس هم چنان بديدي كه از پيش ، و آسمانها و زمينها و بهشت و دوزخ و لوح و قلم و عرش و كرسي و آنچه در اين هر دو ميان است بر او عرضه كردند .
مشورت با دانايان وپيران
و جبرئيل عليهالسلام هر زمان همي آمد و وحي همي آورد و از بوده و نابوده خبر همي داد- با چندين فضيلت و معجزات كه او را بود ايزد تعالي ، او را همي فرمايد : «وَشاوِرْهُمْ فِي الاَمر» يا محمد ، چون كاري خواهي كرد و يا مهمي تو را پيش آيد ، با ياران خويش تدبير كن. او را مشورت همي فرمايد كردن . چون او بينياز نبود از تدبير و مشورت ، بيايد دانستن كه هيچ آفريده بينياز نتواند بود .
شرح
تمامي : كمال ، تمام بودن .
مَثَل : نظير ، مانند .
علّت : بيماري .
شرح
در ميان كارها بوده : دستاندر كار بوده ، (در تداول امروز) .
ميانه حال : ظاهراً مراد كسي است كه نه چندان بيتجربه باشد و نه مجرّب .
اين معني را : براي اين معني ، به جهت …
تدبير : مشورت ، راي زني .
6-خاطر : ذهن ، ضمير .
تواند ديد : ميتواند درك كند ، تشخيص دهد .
ديدن : بصيرت ، درك .
دانلود پاورپوینت گزيده اي از سياست نامه و قابوس نامه
30 تا 70 درصد پروژه | پاورپوینت | سمینار | طرح های کارآفرینی و توجیهی | پایان-نامه | پی دی اف مقاله ( کتاب ) | نقشه | پلان طراحی | های آماده به صورت رایگان میباشد ( word | pdf | docx | doc | )
تو پروژه یکی از بزرگ ترین مراجع دانلود فایل های نقشه کشی در کشو در سال 1394 تاسیس گردیده در سال 1396 کافه پاورپوینت زیر مجموعه تو پروژه فعالیت خود را در زمینه پاورپوینت شروع کرده و تا به امروز به کمک کاربران و همکاران هزاران پاورپوینت برای دانلود قرار داده شده
با افتخار کافه پاورپوینت ساخته شده با وب اسمبلی